چاه کن همیشه ته چاه نیست....
این حرف مسئول گروه عمرانی به بچه ها ، قبل از کندن چاه های روستا بود.
به یاد چاه کن هایی که هر چه عمیق تر می کندند ، بیشتر به خدا نزدیک می شدند. به یاد آن هایی که زانو ، مچ دست و گردن هایشان در ته چاه به هم نزدیک تر و چسبیده تر می شد و گرد و خاک ، حرکت مژه هایشان را سخت تر از همیشه می کرد. به یاد خستگی های مقدسی که با نفس نفس زدن در بیرون چاه دیده می شد. به یاد تاریکی های ته چاه ، که حتی خودت رو هم به سختی می دیدی و به یاد تمام گِل هایی که رفیق تنهایی ها در ته چاه بودند.